معنی کنایه از زاهد

فارسی به عربی

زاهد

تقی، زاهد

واژه پیشنهادی

کنایه از زاهد

مار طبع تجرد

عربی به فارسی

زاهد

ریاضت کش , مرتاض , تارک دنیا , زاهد , زاهدانه

لغت نامه دهخدا

زاهد

زاهد. [هَِ] (اِخ) ابن عبداﷲبن خصیب محدث است. (تاج العروس) (منتهی الارب).

زاهد. [هَِ] (اِخ) (کاریز...) از قنات های وقفی تبریز واقع در دروازه ٔ ری شهر مزبور بوده است. حمداﷲ مستوفی آرد: آب این کاریزها همه ملک است الا کاریز زاهد بدروازه ٔ ری و کاریز زعفرانی بدروازه ٔ نارمیان... که بر شش کیلان سبیل است. (نزهه القلوب ص 77).

زاهد. [هَِ] (اِخ) محمدبن ابوالقاسم ملقب به مقدم الدین معروف به زاهد یگانه ٔ دهر خود در زهد و معارف بود و کرامات و مکاشفاتی شگفت آور بدو منسوب است. او در 651 هَ. ق. درگذشت و در خانه ٔ خود مدفون گردید. (از شدالازار صص 261-262).

زاهد. [هَِ] (اِخ) از حکام خاندان هکاری (کردستان) متوفی در 995 هَ.ق. (از کتاب معجم الانساب والاسرات الحاکمه ص 395).

زاهد. [هَِ] (ع ص، اِ) آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند. (از اقرب الموارد). || آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند. (المنجد). آنکه خواهش و رغبت دنیا ندارد و از مال و جاه و ناموس تعلق نگیرد. (لطائف اللغات) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). در اصطلاح سالکان، زاهد، آن راگویند که دائم متوجه آخرت باشد و از راحت و لذت دنیا احتراز کند و خور و خواب بر خود حرام گرداند مگر بضرورت و دائم دل نرم و چشم تر باشد، یک ساعت از ورد و عبادت خالی نباشد. (کشف اللغات). ناسک (عابد). (القاموس العصری عربی انگلیسی). پارسا. دیندار. خداترس و پاکدامن. گوشه نشین. مرتاض. (ناظم الاطباء). پارسا که تارک خواهشهای دنیوی است و مشغول عبادت خدا. (فرهنگ نظام). عابد:
دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم
ز ارباب یقین بودم، سردفتر دانائی.
عطار.
بدو گفتا شنیدم ماجرایی
که میگوید زنی زاهد دعایی.
عطار.
|| و برخی میان زاهد و عابدو عارف فرق گذاشته اند چنانکه در ترجمه ٔ اشارات آمده است: معرض از متاع دنیا و خوشیهای آن، او را زاهد خوانند و آن کس را که مواظب باشد بر اقامت نفل عبادت از نماز و روزه، او را عابد خوانند و آن کس را که فکر خود صرف کرده باشد بقدس جبروت و همیشه متوقع شروق نور حق بود اندر سر خود، او را عارف خوانند. و این احوال که برشمردیم بود که بعضی با بعضی مترکب شود. (ترجمه ٔ اشارات و تنبیهات ص 247). و در همان کتاب آمده است: زهد بنزدیک غیرعارف معاملتی است گوئی زاهد متاع دنیا بمتاع آخرت دهد. (ترجمه ٔ اشارات و تنبیهات ص 227). زاهد بنزدیک عارف آنکه پاک و منزه است از هرچه سر وی را مشغول کند از حق [و تکبر ورزد] بر همه چیزها که جز از حق است. (ترجمه ٔ اشارات و تنبیهات ص 248).
اگر چه زاهدی باشد گرامی
چو فرزند آیدت، رندی تمامی.
عطار (الهی نامه).
و عارفان و شاعران متصوف گروهی از زاهدان ریاکار و متظاهر را پیوسته نکوهش میکردند و زهد خشک و ریائی را نوعی شیادی و فرومایگی میشمردند بویژه که زاهدان خشک اغلب به رنج و آزار و تکفیر عارفان و متصوفان میپرداختند و از راه عوام فریبی حقیقت را فدای اغراض پلید خویش میساختند از این رو در اشعار شاعران متصوف و بویژه حافظ شیرازی حملات سخت بزهاد شده و زاهد و شیخ را که با طریقت تصوف مخالف بودند بسی نکوهش کرده اند و آنان را متظاهر به دین، شیاد، ریاکار، اهل روی و ریا، زاهد ریایی و زاهد خشک خوانده اند:
تا زاهد عمر و بک و زیدی
اخلاص طلب مکن که شیدی.
سعدی (گلستان).
و هم در اصطلاح شعرای متصوف، زاهدان را پابند بظواهر دین و بیخبر از لطائف و روحیات آن، خشک، متعصب، جاهل متنسک نیز خطاب کرده اند:
باش با عشاق چون گل در جوانی پیردل
چند از این زهاد همچون سرو درپیری جوان.
خاقانی.
ورجوع به زاهد خشک، زاهد خنک و زاهد ساحلی شود. || تنگ خو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و او را زهید نیز گویند. (اقرب الموارد) (تاج العروس). || لئیم. لحیانی آرد:
یا دبل مابت بلیلی هاجدا
ولا عدوت الرکعتین ساجدا
مخافه ان تنفدی المزاودا
و تغبقی بعدی غبوقاً باردا
و تسألی القرض لئیماً زاهدا. (تاج العروس).

زاهد. [هَِ] (اِخ) ابن محمدبن نظام قاضی زاهد بهاری از مردان طریقت است. وی خدمت شرف الدین احمد منیری را دریافته و ملازمت او میکرده است و بطوری که در سیرت شرف الدین آمده، درباره ٔ برخی مسائل پرسشهائی از شرف الدین کرده و شرف الدین پاسخ داده و پاسخهای خود را در رساله ای مختصر بنام اجوبه گردآوری کرده است. (از نزهه الخواطر ج 2 ص 46).

زاهد. [هَِ] (اِخ) از قبیله های ساکن در کردمحله. رابینو آرد: از خشکفل که بستر عریض نهر داربن است و همچنین از رودخانه ٔ شش دالک عبور کردیم. کردمحله که در سر راه ما واقع بود محله ٔ عمده ٔ سدن رستاق است و 700 خانوار سکنه دارد و در میان جنگل انبوهی در 14میلی استرآباد واقع است.... سکنه ٔ کردمحله به 31 قبیله تقسیم میشوند: آهنگر، اردشیر... سیستانی، زاهد... (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100).

زاهد. [هَِ] (اِخ) امیر شیخ... طارمی، از فرمانروایان و امراء استرآباد است در 873 هَ. ق. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 221). خوندمیر آرد: و هم در آن، ایام (سال 873) خان گردون غلام (سلطان حسین میرزا) امیر شیخ زاهد طارمی را به ایالت ولایت استرآباد سرافراز ساخت و آن جناب بدان جانب رفته چنان شنود که میرزا منوچهر که برادر سلطان سعید بود بعد از واقعه ٔ قراباغ خود را بنواحی ساری رسانیده و لوای شوکت بلند گردانیده، امیر شیخ زاهد طارمی آن خیال محال در خاطرش نگذاشت و ناگهان بر سرش تاخته تخت وجود او را از والی حیات بازپرداخت. (حبیب السیرچ خیام ج 4 ص 138). و رجوع به ص 151 آن کتاب شود.

زاهد. [هَ ِ] (اِخ) ابن سعید کاتب اول در دربار سلطان بزغش و مؤلف کتاب تنزیه الابصار و الافکار فی رحله سلطان زنجبار است. این کتاب در لندن بسال 1878 م. بطبع رسیده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ص 261).

زاهد. [هَِ] (اِخ) (میر...) محمد هروی فرزند محمد اسلم هروی و متوفی در 1101 هَ. ق. است در کابل وی بر شرح جلال الدین دوانی برتهذیب المنطق حاشیه ای نگاشته که در ضمن مجموعه ای درقازان بسال 1885 بطبع رسیده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1893، هروی میر زاهد). مؤلف هدایه العارفین آرد: میرزاهدبن قاضی محمدبن اسلم هروی کابلی حنفی متوفی 1101 حاشیه ای بر مواقف (کلام) نگاشته است. (هدایه العارفین فی اسماء المؤلفین ج 1 ص 372، هروی). و رجوع به معجم المؤلفین دکتر رضا کحاله ج 4 شود.

زاهد. [هَِ] (اِخ) احمدبن محمدبن سلمان مصری متوفی 819 هَ. ق. است. کتابی منظوم بنام منظومه الستین مسئله در موضوع فقه شافعی تألیف کرده است. قبر وی مزاری است در مصر در جامع منسوب بدو. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 377: احمدبن محمد).

زاهد. [هَِ] (اِخ) (امیر...) فرزند شیخ حسن ایلکانی و برادر سلطان اویس است. خوندمیر آرد: در سنه ٔ ثلث و سبعمائه امیر زاهد که برادر سلطان اویس بود از بام کوشک اوجان مست افتاده جان بباد فنا داد و از مرثیه ای که خواجه سلمان جهت او گفته سه بیت بخاطر بود:
دریغا که باد بهار جوانی
فروریخت از تندباد خزانی
دریغ آن مه سروبالا که او را
ز بالا فتاد این بلا ناگهانی
تو دانی چه افتاده است ای زمانه
فتاده است قصر کرم را مبانی.
(حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 241).
و رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف دکتر غنی ص 287 شود.

حل جدول

کنایه از زاهد

عابد،باتقوا،پرهیزگار

معادل ابجد

کنایه از زاهد

111

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری